نویسنده: نسرین قدمگاهی ثانی
مربی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد


 

چکیده:

باز از تیره ی پرندگان شکاری است، فرهنگ خاص ریاضت و تعلیم وی، سپس همدمی او با پادشاهان و خُلق و خوی مهترانه ی وی، سبب تمایز او از سایر پرندگان شده است، تا آنجا که در عرفان هم با نگرشی به ویژگی های این پرنده، از آن به عنوان رمزی برای بیان مفاهیم ذهنی اهل دل استفاده شده است، در این مقاله به بازنگری متون و فرهنگ های کهن و معاصر و همچنین به ذکر چگونگی تعلیم و تربیت این پرنده درگذشته، پرداخته شده، سپس اشاره ای به تجلی گوناگون آن در ادب پارسی و در متون عرفانی شده است.

واژه های کلیدی:

وَز، پرنده ی شکاری،بازِ خشین،باز سپید،شاهباز،زاغ و بوم،بازیار،طبلِ باز،جلاجل،کُریز،قوشبیگی،بَزدره.
در مقدمه ی بازنامه نسوی و هم در متون اوستایی ریشه ی باز از مصدر «وز» به معنی پریدن گرفته شده است:
Bazشکره ایست از تیره ی زردچشمان و با باشه در لفظ به یک معنی است و باید از «وز»Vazaباشد به معنی پرنده، از مصدر Vazبه معنی پریدن که در اوستا هم آمده است. شکار با باز از قدیم متداول بود و در زمان ساسانیان به آنجا رسید که از میان افسران درباری یکی را به سمت بازیار انتخاب می کردند. (1)
و گفته اند در پهلوی گونه های تلفظ کلمه bazوbacوbajاست. (2)همچنین گفته شده است باز مرغی است خجسته و رعنا و تند... بیدار باشد و زیرک و پخته و خام خوار. (3)
باز بر وزن قاز پرنده ایست مشهور و معروف که سلاطین و اکابر شکار فرمایند. (4)
«باز شکاری مشهور است و آن را به تازی، بازی گویند. »(5)«نام جانور شکاری مشهوراست. »(6)
«نام طائر شکاری (7)از وقتی که تفنگ اختراع شد، نگاهداشتن باز موقوف گشت. »(8)
«نام چندین جنس مرغان بزرگ شکاری تیز پرواز که در اغلب نقاط دنیا دیده می شوند، منقار آنها برگشته، محکم و دنده دار و خوراک آنها پرندگان و پستانداران کوچک و حشرات است، ماده ی بعضی از اجناس باز را برای شکار پرندگان و پستانداران کوچک تربیت می کنند. این کار در ایران و چین و مصر معمول بوده است. »(9)
accipiter gentilisباز: پرنده ای شکاری از راسته ی زردچشمان با منقار برگشته ی محکم و دندانه دار و پرهای قهوه ای و لکه های سیاه در سینه، این پرنده بسیار تیز پرواز است و در حین پرواز پرندگان و پستانداران کوچک را شکار می کند. »(10)
واژه ی باز گذشته از اطلاق بر پرنده ای خاص به صورت عام به معنی هرگونه پرنده ی شکاری نیز در زبان فارسی به کار رفته است و یحتمل ناشی از ریشه ی اوستایی آن، وز به معنای پرنده، چنان که معادل ترکی آن قوش نیز چنین کاربردی دارد و قوشچی =بازدار /به نگهبان پرندگان شکاری و میر شکار گفته می شود. (11)
در مورد زادبوم باز، نسوی گوید:اغلب مساکن و جایگاه بازان را در جهان نام معلوم است چون ترکستان و خوارزم و گرگان و مازندران و دیلمان و گیلان و آذربایجان و در بند خزران و روم و فارس و کرمان و بیشه های این مواضع و کنار دریا و کوهها. (12)
و صاحب فرّخنامه گوید: «جایگاه او در حد روم باشد»(13)
در صفت و چگونگی باز نر و باز ماده آورده اند:«... و هرچه آفریدگار در وجود آورد، نر بزرگ تر و تمام تر بود از ماده، مگر باز که ماده بزرگ تر و خوبتر بود از نر، (14)و بهترین باز نر(آن)است که سر او بزرگ بود و گردن او سطبر باشد و چشمها فراخ بود و سوراخهای گوش و دهان و گذرگاه فضله اش فراخ بود و گوشت او سخت باشد و سفت و سینه ی او پهن بود و حوصله ی او فراخ بود و رانهای او محکم گوشت باشد و از یکدیگر نیک گشاده دارد و ساقهای او کوچک باشد و چنگال او سیاه باشد... و بهترین باز مادینه آن بود که در جثّه بزرگ باشد و منقار او بزرگ و جمله ی اعضای او متناسب بود و سر او کوچک باشد و چشمها فراخ و حدقه ی او نیک صافی بود و گردنش دراز و چنگال او به قوت باشد. (15)
از میان انواع باز در ادب پارسی، از باز خشین، باز سفید و شاهباز سخن به میان آمده است. در مورد باز خشین با مراجعه به فرهنگ ها، باز خشین را بازی دانسته اند که: رنگش میان کبود و سیاه و سبز و سپید باشد یعنی خشینه رنگ(16)
و گویند بازی را گویند که پشت او کبود و تیره و چشمانش سیاه رنگ باشد خصوصاً و گویند بعد از تولک اول یعنی پر ریختن اول، چشم او سرخ می شود و او را به ترکی قزلقوش خوانند؛ البته در فرهنگ رشیدی آمده است کوه خشین، (17)یعنی سفید از برف و باز خشین یعنی باز سفید که چشم و پشت او سیاه باشد و باقی سفید و او بسیار دلیر بود در شکار و چون از مرتبه ی بچگی بگذرد و کریز خورد، چشمش سرخ شود. (فرهنگ رشیدی، خشین)
سنایی هم در اشعار خود اشاره ای به این پرنده نموده است:
در بهار چین دو یابی در بهار دین یکی است
حمله ی باز خشین و خنده ی کبک دری
(د. سنایی، ص 657)
و باز سفید، نوعی باز است که به ترکی آن را «طریغون» گویند و گویند سپید آنها به خصوص ماده شان در شکار چالاک تر و حریص ترند. (18)
باز سپید در ادبیات نمودار قدرت، بلند نظری، زیبایی، خجستگی و فال نیک است. عنصری گوید:
میان زاغ سیاه و میان باز سفید
شنیده ام ز حکیمی حکایتی دلبر
به باز گفت همی زاغ، هر دو یارانیم
که هر دو مرغیم از اصل و جنس یکدیگر
جواب داد که مرغیم جز به جای هنر
میان طبع من و تو میانه هست نگر
خورند از آن که بماند ز من ملوک زمین
تو از پلیدی و مُردار پر کنی ژاغر
مرا نشست به دست ملوک دهر بر، است
ترا نشست به ویرانی و ستودان بر
ز راحت است مرا رنگ و رنگ تو ز عذاب
که من به فال ز معروفم و تو از منکَر
ملوک میل سوی من کنند و سوی تو نه
که میل خیر به خیر است و میل شر به شر
اگر تو خویشتن اندر قیاس من داری
همی فسوس تو بر خویشتن کنی ایدر
(د. عنصری، ص 141-142)
و در ابیات زیر باز سفید مظهر پاکی و صفاست:
مو آن اسپیده بازم سینه سوهان
چرا گاه مو بی سر بشن کوهان
همی تیغی به سوهان میکرن تیز
مو آن تیغم که یزدان کرده سوهان(19)
(باباطاهر، ص 40)
و حافظ از بیان این بیت «بلند نظری» را اراده نموده است:
به تاج هدهدم از ره مبر باز سفید
چو باشه از پی هر صید مختصر نرود
(د. غزل 224)
و شاهباز: بازی باشد سفید و بزرگ و پادشاهان با آن شکار کنند و آن را به ترکی توغان خوانند. (20)
شنغار، شنقار، این پرنده به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده می شود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر غالباً به نام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم است و اندامی بسیار زیبا دارد. پنجه و منقارش پرقدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی می شود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است.
محل زندگی شاهباز بیشتر در دشتهای سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت می کنند و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفندماه به موطن اصلی خود مراجعت می کنند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است.
تیفون، توغان، طرلان، باز سفید(معین)
عاشقان از خویشتن بیگانه اند
وز شراب بیخودی دیوانه اند
شاهبازان مطارِ قدسیند
ایمن از تیمار دام و دانه اند
(د. عطار، ص 230)
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کُنج آبادست.
(حافظ، غزل 37)
«اگر وقتی شهباز سلطنت را زنگل نشاط بجنبید و شست چَنگل در قبضه ی کمان شکار انداز سخت کند و به طالع فرخنده و طایر میمون به شکارگاه خواهد... »
(مرزبان، ص 727)

باز در ادبیات فارسی:

و باز، باز در ادبیات فارسی به جهت همت بلند و پیروزی و کامکاری مظهر خجستگی است، از این رهگذر در تقابل با زاغ و بوم (کوتاه همت و نامبارک)دیده می شود:
همه خواهند که باشند چو و نبوند
نیست ممکن که شود هرگز چون باز، غراب
(د. فرخی، ص 16)
به باز ماند یارت از آن بود فرّخ
به بوم مانَد خصمت از آن بود مشؤوم
(د. قطران ص 226)
و به جهت همین همت بلند است که بر ساعد شاه نشیمن دارد:
یا همچو باز ساکن دست ملوک شو
یا همچو زاغ گوشه ی شاخ کنار گیر
(د. سنایی، ص 298)
البته این همت بلند به جهت آزادگی وی و بسندگی به صید خود هم هست:
در هنر فرزند بازی نه کبوتر بچه ای
صید دست خویش خور طُعم از دهان کس مخور
(د. خاقانی، ص 776)
و همچنین بی توجهی به چیزهای اندک:
اگر بازی، اندر چغو کم نگر
و گر باشه ای روی بطّان مپر
(گنج بازیافته، بوشکور، ص 62)
و با توجه به صفتهای برجسته ی باز ترکیب هایی نظیر «بازدل» کنایه از شجاع را شاعران به کار برده اند:
شهان، کلنگ دلانند و شاه باز دلست
به چنگ باز نیاید به هیچ گونه، کلنگ
(د. فرخی، ص 208)
خاموشی باز، تصویر بدیع دیگری از این پرنده است که نظامی در مخزن الاسرار به آن توجه دارد که از این دیدگاه، انسان می تواند به قدر و منزلت والایی دست یابد، از این جهت بلبل پرآوازه مورد نکوهش قرار می گیرد:
در چمن باغ، چو گلبن شکفت
بلبل با باز درآمد به گفت
کز همه مرغان تو خاموش ساز
گوی چرا برده ای آخر به باز
تا تو لب بسته گشادی نفس
یک سخن نغز نگفتی به کس
منزل تو دستگه سنجری
طعمه ی تو سینه ی کبک دری
باز بدو گفت همه گوش باش خامشیم بنگر و خاموش باش
من که شدم کارشناس اندکی صد کنم و باز نگویم یکی
رو که تو شیفته ی روزگار زان که یکی نکنی و گویی هزار(21)
از آنجا که باز نقش گسترده ای در گذشته داشته با صفتهای برجسته ی متنوع، در میان ملل مختلف به عنوان سمبل مطرح است:
«باز مانند اغلب پرندگان نوع خود، با چنگالهای خمیده اش، نماد رباخواری، زیاده خواهی و سلطه طلبی است، از آنجایی که باز ماده از باز نر قوی تر و ماهرتر است، به همین جهت نشان دهنده ی یک زوج زن سالار نیز هست، در عهد قدیم به دلیل اخلاقیات رایج در آن دوره، نقش یک باز روی پشت دست، علامت اشرافیت و برتری بود. باز پرنده یی شکاری و مهاجم است.
در چین باستان، باز مسخ کبوتر چاهی بود و علامت پاییز، فصل شکار و در عین حال فصل زندگی دوره افتاده و بی رفت و آمد. در ضمن باز در ارتباط با لاک پشت بود، چنانچه درجه-جینگ آمده باز، ساختن سدها را برای جلوگیری از طغیان سیلاب به جوئن یاد داد. در مصر، باز پرنده ی هوروس بود و بنابراین علامتی خورشیدی بود، باز هم مانند عقاب نماد قدرت خورشید بود. یونانیان و رومیان نیز در باز نشانه ی خورشید را می دیدند. »(22)
در حیاة الحیوان هم در تعبیر باز در خواب و رؤیا، آمده است: «گفته شده که اگر حکمرانی بازی را در خواب بیند که از دستش پرید، دلیل بر آن است که حکمرانی او به پایان رسیده است و اگر بخشی از پر او در دستش ماند دلیل بر آن است که با وجود از دست رفتن ملک، مقداری از ثروت و دارایی او باقی خواهد ماند. ذبح باز، بر پیروزی بر دزدان دلالت دارد و همچنین ذبح یک گروه باز، مرگ امیری را که به زور مال از مردم می ستاند، پیش بینی می کند، اما به هر حال باز در خواب برای مردم عادی بر بزرگی و ریاست دلالت می کند. (23)(حیاة الحیوان، ج 1، ص 102، س 10)

پی نوشت ها :

1. بازنامه ی نسوی، مقدمه، ص 61
2. فرهنگ نامه ی جانوران در ادب پارسی، بخش نخست، ص 123
3. عجایب نامه، باز (نثر نیمه دوم ق 6)
4. برهان قاطع، باز
5. فرهنگ آنندراج، باز
6. فرهنگ جهانگیری، ج2، باز
7. غیاث اللغات، باز
8. فرهنگ نظام به نقل از لغت نامه ی دهخدا
9. دائرة المعارف فارسی، باز
10. دانشنامه ادب پارسی، ج1، باز
11. فرهنگ نامه ادب فارسی، دانشنامه ادب پارسی، ج2، بازنامه
12. بازنامه نسوی، ص 83، اندر جایگاه بازان
13. فرخنامه، ص 73
14. عجایب نامه، ص 278
15. جامع العلوم، علم البزاة
16. لغت فرس، خشین
17. در لغت فرس ذیل «خشینه» آمده است: رنگی بود میان کبود و سیاه. کسایی گوید:
کوهسار خشینه را به بهار
که فرستد لباس حورالعین
18. پرندگان مکری، ص 26
19. ترانه های بابا طاهر
20. برهان قاطع، شاهباز
21. فرهنگ نامه جانوران در ادب پارسی، باز، ص 138
22. فرهنگ نمادها، ج 2:باز 22و 23
23. فرهنگنامه جانوران در ادب پارسی، ج 1، ص 139

منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21